Wing Tsun Iran

بلیتزدیفنس ، ترس و مبارزه

تمامی انسانها در طول زندگی خود و در هر ثانیه مشغول دسته بندی فکری می باشند تا بتوانند با استفاده از قدرت فکر و تجربه خود و دیگران در تمامی ابعاد زندگی موفق و پیروز باشند .  هدف از این مقاله هم ایجاد همین دسته بندی  فکری می باشد

 

همه شما دوستان از لحاظ تکنیکی روش مبارزه را از مربیان خوب خود می آموزید , حال می خواهیم از لحاظ روانشناسی و فکری درگیری خیابانی را بررسی کنیم که از لحاظ اهمیت اولویت ۱ را در بر می گیرد زیرا همان طور که می دانید ما و حریف دو بدن نیستیم که با هم مبارزه میکنیم بلکه دو فکر هستیم که اگر شما بتوانید از لحاظ فکری حریف را مغلوب کنید , از لحاظ فیزیکی به راحتی می توانید این کار را انجام دهید و بر عکس

 

اول از همه این جمله را خوب به خاطر بسپارید : هر چه قدرت شما بیشتر باشد , مسئولیت شما سنگین تر است


این جمله بدان معنا است که شما در مقابل قدرت عظیمی که به شما توسط خداوند ، طبیعت ، شانس ، اقبال ، تقدیر و یا هر چه که اسمش را می گذارید داده شده است مسئولیت دارید . این قدرتی که از لحاظ فیزیکی کسب کرده اید و دارید کسب می کنید اگر در راه درست باشد,بیشتر خواهد شد آنقدر که نمی توانید تصورش را بکنید ولی اگر در راه غیر معقول خرج شد و صرف اذیت و آزار و خود نمایی و قدرت نمایی و غیره شد , همان نیروی عظیم که این ذره قدرت را توسط واسطه خود به نام مربی به شما داده است از شما خواهد گرفت.  این را بپذیرید .در مورد موقعیتهای خطر برای شما صحبت می کنم .اصولا ما پنج رنگ یا وضعیت  خطر داریم . این به اصطلاح The Five Colors For Danger استاندارد جهانی است و در جنگ جهانی دوم نیز به سربازان و تفنگداران دریایی آمریکا تدریس می شد

 

۱   وضعیت سفید : وضعیت ریلکس یا راحت بودن می باشد , در این وضع خطری وجود ندارد و شما کاملا راحت و در عین حال غیر آماده اید . اگر در این وضع کسی به شما حمله کند امکان دفاع وجود ندارد

 

۲-  وضعیت زرد : در این وضعیت شما آرامش دارید ولی در عین حال مواظب دور و اطراف خود هستید : دقیقا کجا هستم ؟ چه کسی الان از کنار من رد شد ؟ و … شما در این وضعیت به دنبال تهدید خارجی نیستید ولی می دانید که هر لحظه امکان وجود آن می باشد

 

۳ -  وضعیت نارنجی : احتمال وجود خطربه طور ۵۰ درصد : درساعت سه نیمه شب صدای شکستن شیشه از طرف آشپزخانه می تواند یک دزد خطرناک باشد و شاید یک گربه ملوس ! یا درخیابان مردی با نگاهی خیره به سرعت به سمت شما می آید ، ممکن است دردسر ساز باشد یا آشنای قدیمی ،  کلا در  این  وضع  شما چیزی می بینید یا می شنوید که ممکن است خطرناک باشد

 

۴ وضعیت قرمز : موقعیت خطر است ، احتمال جراحات جدی و مرگ . می دانید که خطر به وجود آمده حال باید ازخطربگریزید یا بجنگید ، همان دو کاری که حیوانات انجام می دهند

 

۵ وضعیت مشکی : خطر و درگیری در حال انجام می باشد و متاسفانه شما هم آنجا هستید

 

در خیابان همیشه در وضعیت زرد باشید و در صورت لزوم نارنجی ، اگر همواره در وضعیت سفید هستید حق اعتراض ندارید که چرا مورد دزدی واقع شده اید و غیره ! شما نقش طعمه را خوب بازی می کنید ! اینطور نباشید و در وضع زرد بمانید ، حال نقش ترس در اینجا چیست ؟ به شکل دقت کنید : اصولا ترس از دو مورد ناشی می شود :

 

۱ - از متوجه نشدن یک موضوع و ناشناخته ها . مثلا اگر یک صندلی مقابل شما به پرواز در آید شما می ترسید و گارد می گیرید چون نمی دانید چه خبر است و برای شما ناشناخته است

 

۲ - از عدم توانایی در کنترل موضوع . شما می دانید چه خبر است : شخصی با قیافه عصبانی در مقابل گلگیر ماشینش که شما به آن زده اید ، سر شکسته شما را می خواهد ! ولی نمی توانید کنترلش کنید . الان چه حمله ای می کند ؟ چقدر قدرت جنگیدن دارد ؟ چه کار کنم ؟ چه طور ؟ و …. مورد اول با داشتن اطلاعات حل می شود . در هنگام مبارزه اول نگاهی به دور و اطراف خود بیاندازید :  چرا خطر وجود دارد ؟  درگیری بر سر چیست ؟ در کجا هستید ؟ با چه کسی درگیر شده اید ؟ چند نفر از دوستان وی حضور دارند ؟ سلاحهای اطراف شما چه هستند ؟ راههای فرار کدام است ؟ آیا بعد از درگیری بازداشت می شوید ؟ آیا ارزشش را دارد ؟

 

مورد دوم با تمرین حل می شود و ممارست به صورت اصولی و درست زیر نظر مربی خوب که شما همگی دارا هستید

 

یک مسئله دیگر را هم حائز اهمیت می دانم و آن اعتماد به نفس است . شما به اعتماد به نفس نمی رسید مگر اطلاعات و تمرین داشته باشید و هر گاه به اعتماد به نفس واقعی ( نه بر اثر تلقین) رسیدید دیگر نیازی به درگیری نمی بینید . شخصی که دعوا دوست دارد اول از همه به خودش می خواهد ثابت کند که من می توانم , نه به دوستان و نه به اطرافیان بلکه اول به خود .  اگر به این باور رسیدید ( بعد از تمرین و مطالعه زیاد ) آنوقت موقع آرامش شماست! چرا که در هر زمان بخواهید می توانید !پس دیگر تحریکات یک فرد عامی ضعیف شما را وادار به له و لورده کردن آن بیچاره نمی کند و حالا فکر می کنید: آیا ارزشش را دارد به خاطر فردی ابله و ضعیف و با زدن مشتی قوی و بسیار خطرناک زندگی خود را فدا کنم ؟ سالها در زندان بمانم ؟ پول و دیه فراوان بدهم ؟  هر دو خانواده را داغدار کنم ؟ و یا همچون بچه خردسالی به او بنگرم و رد شوم

 

فردا از این اتفاق چیزی در خاطر من نیست چون انسان طوری ساخته شده که اتفاقات بد را فراموش می کند تا بتواند بقایش را تضمین کند وگرنه هیچ مادری بعد از کشیدن درد زایمان دوباره بچه دار نمی شد. پس این اتفاق کوچک را فراموش  می کنم ولی اگر حتی او را به سادگی هل دادم و قلب باطری دار وی ایستاد چه ؟ اگر سرش بر اثر زمین خوردن ساده ای به جدول خورد چه ؟ آنوقت من کل زندگی خود را باخته ام . به خاطر چه ؟  هیچ و پوچ ! غرور کاذب ! لحظه ای خشم ! مسخره است !

 

به دوستان عزیز توصیه می کنم که درمورد پیامدهای قانونی و مجازاتهای ناشی از درگیری هم مطالعه داشته باشند تا دیدی واقعی تر از در گیری و خشونت پیدا کنتد و هنگام خطر تصمیم درست را بگیرند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی